بار پروردگارا،
در بارگاه بهار ، غرق در سکوت
به شکرانه نشستم ، به شکرانه آنچه به من بخشیدی و آنچه از من بازستادی ، و به بهار
می اندیشم ، به آغازی پس از پایان ، پایانی چون زمستان ، باشکوه ، زیبا ، و عمیق !
به بهار می اندیشم ، به آغازی پس از پایان ، به شکفتن زندگی پس از مرگ ، به امید
پس از ناامیدی . و به تغییر ، به تحول ! به شگفتی باشکوه هماهنگی طبیعت ، به نظم
آفرینش ، به تحولی آرام اما سراسر شگفتی جهان خلقت و به نقطه سر آغاز خلقت می
اندیشم. و تو آغاز کردی آن هنگام که چیزی نبود جز ذات اقدس الهی ، و خلق کردی از
هیچ، همه چیز را!
بارالها ،
به تو می اندیشم آن زمان که می
کوشم آغاز کنم ، و به یاد می آورم که تو تنها بودی هنگامی که خلقت جهان را آغاز کردی ، اما من تنها نیستم که تو
همیشه همراه و یاری کننده منی.
بار پروردگارا،
یاری ام ده تا بپذیرم آنچه را
باید بپذیرم و تغییر دهم آنچه را باید تغییر دهم. و به من قدرت بخش تا انجام دهم
آنچه را بر عهده من نهادی و صبر ده تا بی قرار نباشم در آزمونهایت و به یادم آور
که هر چه دارم از تو دارم. به من نعمت شکست را بده تا معنای پیروزی را دریابم و به
یاد آورم که هر چه هست از توست!
« وَمَا
رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى »